شرجی تر از باران برایت گریه کردم
هر شب نشستم در عزایت گریه کردم
با آنکه
آغوشم تهی بود از خیالت
هق هق به روی شانه هایت گریه کردم
روی تمام خاطراتم
غم نشسته
تشنه برای گونه هایت گریه کردم
دل را به دریا می زدم از شوق
دیدن
در غربت گنگ صدایت گریه کردم
تنها نشستم در حصار بی قراری
بی تاب در
حال و هوایت گریه کردم
یادش به خیر آن لحظه های خیس دیروز
وقتی که من هم پا
به پایت گریه کردم
منبع: سو و
شون
ز دریا پرسیدم که محبت چیست؟ گفتا بی نیازتر از من.
ز شمع پرسیدم که محبت چیست؟ گفتا سوزنده تر از من.
ز آب پرسیدم که محبت چیست؟ گفتا روان تر از من.
ز خاک پرسیدم که محبت چیست؟ گفتا افتاده تر از من.
ز گل پرسیدم که محبت چیست؟ گفتا زیباتر من.
ز پروانه پرسیدم که محبت چیست؟ گفتا دل داده تر از من.
ز محبت پرسیدم که محبت چیست؟ گفتا خود عشق است!
ز عشق پرسیدم که محبت چیست؟ گفت آنچه تو دیدی!
و از خودم می پرسم که محبت چیست؟ شاید که نگاه عاشقانه ای بیش نیست.
کنون دانم که چشمم عاشقانه می گرید٬ و قطره اشکم عاشقانه می بیند...