شرجی تر از باران برایت گریه کردم
هر شب نشستم در عزایت گریه کردم
با آنکه
آغوشم تهی بود از خیالت
هق هق به روی شانه هایت گریه کردم
روی تمام خاطراتم
غم نشسته
تشنه برای گونه هایت گریه کردم
دل را به دریا می زدم از شوق
دیدن
در غربت گنگ صدایت گریه کردم
تنها نشستم در حصار بی قراری
بی تاب در
حال و هوایت گریه کردم
یادش به خیر آن لحظه های خیس دیروز
وقتی که من هم پا
به پایت گریه کردم
منبع: سو و
شون
زیبا بود
خسته نباشی و موفق باشی
قربانت محمد
سلام واقعا شعر قشنگی بود وب قشنگی هم داری به منم سر بزن بای
زن بارانی خیلی تابلویی...هه هه
خودت معنی حرفی که نوشتی رو میدونی؟
خیلی خیلییی قشنگ بود ... یکم سبکم کرد ... ممنونم ..
خیلی زیبا بود خوشحال میشم به من سر بزنید