شهر باران

جهت پیگیری مطالب به www.paeeez.ir مراجعه کنید.

شهر باران

جهت پیگیری مطالب به www.paeeez.ir مراجعه کنید.

عشق واقعی کدام است؟

Once a Girl when having a conversation with her lover, asked
یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید
Why do you like me..? Why do you love me?
چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟
I can't tell the reason... but I really like you
دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"‌دوست دارم
You can't even tell me the reason... how can you say you like me?
تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی... پس چطور دوستم داری؟
How can you say you love me?
چطور میتونی بگی عاشقمی؟
I really don't know the reason, but I can prove that I love U
من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم
Proof ? No! I want you to tell me the reason
ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی
Ok..ok!!! Erm... because you are beautiful,
باشه.. باشه!!! میگم...  چون تو خوشگلی،
because your voice is sweet,
صدات گرم و خواستنیه،
because you are caring,
همیشه بهم اهمیت میدی،
because you are loving,
دوست داشتنی هستی،
because you are thoughtful,
با ملاحظه هستی،
because of your smile,
بخاطر لبخندت،
The Girl felt very satisfied with the lover's answer
دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد
Unfortunately, a few days later, the Lady met with an accident and went in coma
متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت
The Guy then placed a letter by her side
پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون
Darling, Because of your sweet voice that I love you, Now can you talk?
عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟
No! Therefore I cannot love you
نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم
Because of your care and concern that I like you Now that you cannot show them,
herefore I cannot love you
گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری
باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم
Because of your smile, because of your movements that I love you
گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم
Now can you smile? Now can you move? No , therefore I cannot love you
اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم
If love needs a reason, like now, There is no reason for me to love you anymore
اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو
بودن وجود نداره
Does love need a reason?
عشق دلیل میخواد؟
NO! Therefore!!
نه!معلومه که نه!!
I Still LOVE YOU...
پس من هنوز هم عاشقتم
True love never dies for it is lust that fades away
عشق واقعی هیچوقت نمی میره
Love bonds for a lifetime but lust just pushes away
این هوس است که کمتر و کمتر میشه و از بین میره
Immature love says: "I love you because I need you"
"عشق خام و ناقص میگه:"من دوست دارم چون بهت نیاز دارم
Mature love says "I need you because I love you"
"ولی عشق کامل و پخته میگه:"بهت نیاز دارم چون دوست دارم
"Fate Determines Who Comes Into Our Lives, But Heart Determines Who Stays"
"سرنوشت تعیین میکنه که چه شخصی تو زندگیت وارد بشه، اما قلب حکم می کنه که چه
شخصی در قلبت بمونه"

نظرات 6 + ارسال نظر
فرنوش چهارشنبه 12 فروردین 1388 ساعت 21:42 http://www.ehsasat.com

سلام .فرنوش هستم از وبسایت احساسات دات کام ! اگه عزیزی رو دارین که می خواین صداتونو به گوشش برسونید بیاید سایت ما . در ضمن می تونید به گمشده هاتون از سایت ما پیام بدین . برای وبلاگتون هم ابزار های جدید و بی همتا آماده کردیم . قربان شما - فرنوش

سارا پنج‌شنبه 20 فروردین 1388 ساعت 14:26 http://www.eshgheasemoni.blogfa.com

گاه تشخیص گرمای سوزان از سرمای سخت و کشنده برایم سخت است.
درست مثل هنگامی که گلوله ی برفی را در مشت کودکانه ام می گیرم،
عصب های انگشت من فرق بین کریستال های برف را از آتش گزنده نمی داند.
در این هنگام چشمانم را به روی دنیا می بندم و تو را در ذهنم تجسم می کنم
که می گویی :" ساکت! شاید صدایمان را بشنوند . . ." در این هنگام ذرات وجودت
در ذهنم پخش می شوند و من به امید اینکه مرده های توی قبر تو را بر من تصویر کنند
چشمانم را باز می کنم. اما جز یک مشت مردمی که که طمع کارانه دست در هوا
تکان می دهند تا شاید بتوانند آسمان را لمس کنند، چیز دیگری نمی بینم.
آه چه می شود که این آسمان خاکستری دهان باز کند و پوچی این مردم را همچون انعکاسی از آینه، شفاف به خودشان نشان دهد!
برای اینان همین خورشید کاغذی کافیست. اما خورشید من در کسوفی ابدی گیر افتاده و جز شعشعه ای کور کننده چیزی از خود نشان نمی دهد.
اما گاهی اوقات کوری زیباست>!
سلام
خیلی با حال بود

سینا یکشنبه 23 فروردین 1388 ساعت 23:25 http://khaaen.persianblog.ir

حرف نداشت مرد بارانی
خیلی وقت بود ازت خبر نداشتم دوست قدیمی مجازی

iranpix شنبه 29 فروردین 1388 ساعت 12:55 http://iranpix.blogfa.com

با سلام
منم آپم
حتما سر بزن
کلی عکس از جومونگ و دوستاش گذاشتم . حتما بیای و ببینی
اگر خواستی بیای ببینی
کپی هم کنی عیبی نداره!!!
با ذکر منبع
موفق باشی

کامران سه‌شنبه 1 اردیبهشت 1388 ساعت 21:13 http://cinemafestival.blogsky.com

وباران می بارد و دانه هایی که بذر بودند رشد و نمو می کنند و خداوند لبخند می زند و آنها قهقه و کاش منهم جزو بذرها بودم !

اما حاضرم بذر بکارم. بذر صداقت صراحت اولوهیت و عشق.


اما کدام کویر یا زمین یا سینه ای حاضر است؟

تضمین می کند که با اشکهایم نه به صورت دیمی بلکه آبیاری قطره ای ان سینه معشوق را حاصلیخیز کنم و حتی چاهی از اشکهایم را ذخیره و با وجود یاور ابر باران زا شوم.

اگر قادر نبودم خونم رابریزید و همانند قربانی ها ی شهید در این مسیر به دیدار پروردگار بشتابم .می توانم باران شوم و در وجود شما مهربانی نازل کنم و هرچه بخواهید جز خیانت!

من فقیرم از پول ،خساست، نامردی، رذالت و همه بدیها

من ثرتمندم از آنچه که فقط به همدم می گویم ولی یک چیز را فاش می کنم و آن ثروت مالی است که اندوخته اندکی برای من و هنگفت برای مادیون.

جلوتر اقیانوس است و هنوز باران می بارد و هر قطره ی آنرا اقیانوس حریص تر از بیابان می بلعد روی آب قدم می زنم و پاهایم از تر شدن قلقلک...

ابرهای سیاه اما پر از آب آسمانی اخم هایش بیشتر می شود و من لبخند می زنم .

ویلون می نوازم و ماهی ها می رقصند و آواز می خوانم و ملائک می گریند.

گریه می کنم...

خدا هم قطره اشکش را می فرستد و لحظه ای تمام قطرات باران در آسمان معلق می مانند و قطره اشک خدا در حلقم فرو می رود و باران ابی می شود و آسمان سفید و اقیانوس صورتی.

همای پرنده به سمتم می آید و قصد بوسیدم دارد اما او را سوگند می دهم که همای سعادت هنگامی بر من وحی کند که معشوق نیک سرشت هم نفس باشد و تنها نباشم.

هنوز باران می بارد و بوی زمین برخاسته و از اندوه کمی کاسته و جز خدا که خواسته ؟

سرما فیگور می گیرد و مشتی به صورت می کوبد و با شلاق دستهایم را نوازش .

هنوز در کوچه ها هستم، خیلی قدیمی و کاه گلی اما دیگر احساس خوب ندارند فقط ادعای آرکائیک دارند. کاش پیامبری جدید بیاید مخصوص من تا مرا راهنمایی کند به عشق

رسوله ای نیاز دارم که گیسوانش معجزه و لبخندش کتاب هدایتم باشد! باز هم باران می آید.

جلوتر گردابی است و زمینی که گود و پر از باران و حفره ی نه چندان بزرگی مثل شتری که ماهها در صحرا بوده آبها را می نوشد.

علی راد چهارشنبه 25 شهریور 1388 ساعت 12:30 http://novin21.blogsky.com

من هم نظرم در مورد عشق همینه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد