خداوندا٬
از هیچ یک از بندگانت نه شکایتی بر لب دارم٬
و نه کینه ای در دل٬
تنها التماس های مرا٬
برای آنان که چشمان خود را٬
بر روی نقشهای زیبای عظمت و بزرگی تو بسته اند بپذیر٬
در های بلند رحمت خویش را بر آنان بیشتر بگشای٬
تا شاید که دریچه های کوچک قلب سیاهشان٬
از احساس وجود تو نورانی گردد٬
و نیاز به تو را بیشتر از همیشه در خود بیابند٬
خداوندا٬
به آنان که لبی همیشه خندان دارند٬
شادی بیشتر عطا کن٬
اما گریه کردن را هم به آنان بیاموز٬
تا به وقت دیدن گریه های دیگران٬
طعم اشک ریختن را بدانند٬
خداوندا٬
این بنده ی خطا کارت را ببخش٬
اگر به درگاهت گناهی کردم٬
به کرم خویش چشم بپوشان٬
اگر قلبی را شکستم٬
اگر آنچه را که برای همه بندگانت فرستادی٬
و در نزد من به امانت گذاشتی٬
از نیازمندی دریغ کردم٬
و اگر از تک تک اعضای وجودم٬
جز آنچه خواستم که تو فرمودی نیز مرا ببخش٬
خداوندا٬
یاری ام کن٬ یاری ام کن٬
تا چشم هایم را همیشه بر زیبایی ها تو بدوزم٬
مگذار تا زیبایی آفریده هایت (بندگانت)٬
مانع از دیدن زیبایی های تو باشد٬
خداوندا٬
یاری ام ده تا زبانم همیشه٬
در توصیف جلال و شکوه تو بچرخد٬
به دست هایم یاری رسان٬
تا دست های کودکی٬
که چشم به چشمانم دوخته را بگیرم٬
خداوندا٬
تو خود بهتر می دانی٬
که این بندهء همیشه مغرورت٬
اکنون بر در خانه تو٬
به زانو افتاده٬
و در دل خویش فریاد می زند٬
که مثل همیشه مرا ببخش٬
و مثل همیشه یاری ام کن...