شهر باران

جهت پیگیری مطالب به www.paeeez.ir مراجعه کنید.

شهر باران

جهت پیگیری مطالب به www.paeeez.ir مراجعه کنید.

باران می بارد امشب

دلم غم دارد امشب
آرام جان خسته، ره می سپارد امشب
در نگاهت مانده چشمم
شاید از فکر سفر بر گردی امشب
از تو دارم یادگاری
سردی این بوسه را پیوسته بر لب
قطره قطره اشک چشمم
می چکد با نم نم باران به دامن
بسته ای بار سفر را
با توای عاشق ترین بد کرده ام من
رنگ چشمت رنگ دریاست
سینهء من دشت غمهاست
یادم آید زیر باران، با تو بودم، با تو تنها
زیر باران با تو بودم، زیر باران با تو تنها
باران می بارد امشب، دلم غم دارد امشب
آرام جان خسته، ره می سپارد امشب
این کلام آخرینت
برده میل زندگی را از سر من
گفته ای شاید بیایی
از سفر اما نمی شه باور من
رفتنت را کرده باور
التماسم را ببین در این نگاهم
زیر باران گریه کردم
بلکه باران بشوید از جانم گناهم
کی رود از خاطر من
آخرین بوسه شبی در زیر باران

منبع: امید (خواننده)

محراب عشق

آنگاه که با نگاه پر از محبت و چشمان اشک آلوده ات به من می نگریستی،
و با متانتی مملو از شرم حیا نگاه از نگاهم بر می گرفتی،
و بر زمینش می دوختی،
تمام وجودم سرشار از احساسی آتشین می شد،
که گویی لطافت تقابل عشقی پاک است که در برابرم می بینم،
وقتی به یقین رسیدم که سرنوشت جاودانه ای که،
بارها و بارها وعده داده شده را،
به لذت های پوچ این دنیا نمی فروشی،
آتش پاک عشق در وجودم صد چندان شد،
تو را در آغوش گرفتم و با خود گفتم،
که اگر گناه است به جان میخرم،
و مصمم شدم بر آن که،
لب بر لبت گذارم،
و بی صدا فریاد بر آوردم،
که عشق من باشی،
اما تو به سر بر شانه ام گذاشتن بسنده کردی و زیر لب گفتی،
ای عشق پاک من،
مرا ببخش اگر بر این باورم که این طریقش نیست،
پس از تصمیم خود باز گشتم،
و راهی برایم نماند،
جز نگریستن در همان چشم های،
پر از مهر و وفا و شرم و حیای زندگی بخش جاودانه تو...

مناجات

خداوندا٬
از هیچ یک از بندگانت نه شکایتی بر لب دارم٬
و نه کینه ای در دل٬
تنها التماس های مرا٬
برای آنان که چشمان خود را٬
بر روی نقشهای زیبای عظمت و بزرگی تو بسته اند بپذیر٬
در های بلند رحمت خویش را بر آنان بیشتر بگشای٬
تا شاید که دریچه های کوچک قلب سیاهشان٬
از احساس وجود تو نورانی گردد٬
و نیاز به تو را بیشتر از همیشه در خود بیابند٬

خداوندا٬
به آنان که لبی همیشه خندان دارند٬
شادی بیشتر عطا کن٬
اما گریه کردن را هم به آنان بیاموز٬
تا به وقت دیدن گریه های دیگران٬
طعم اشک ریختن را بدانند٬

خداوندا٬
این بنده ی خطا کارت را ببخش٬
اگر به درگاهت گناهی کردم٬
به کرم خویش چشم بپوشان٬
اگر قلبی را شکستم٬
اگر آنچه را که برای همه بندگانت فرستادی٬
و در نزد من به امانت گذاشتی٬
از نیازمندی دریغ کردم٬
و اگر از تک تک اعضای وجودم٬
جز آنچه خواستم که تو فرمودی نیز مرا ببخش٬

خداوندا٬
یاری ام کن٬ یاری ام کن٬
تا چشم هایم را همیشه بر زیبایی ها تو بدوزم٬
مگذار تا زیبایی آفریده هایت (بندگانت)٬
مانع از دیدن زیبایی های تو باشد٬

خداوندا٬
یاری ام ده تا زبانم همیشه٬
در توصیف جلال و شکوه تو بچرخد٬
به دست هایم یاری رسان٬
تا دست های کودکی٬
که چشم به چشمانم دوخته را بگیرم٬

خداوندا٬
تو خود بهتر می دانی٬
که این بندهء همیشه مغرورت٬
اکنون بر در خانه تو٬
به زانو افتاده٬
و در دل خویش فریاد می زند٬
که مثل همیشه مرا ببخش٬
و مثل همیشه یاری ام کن...