-
انتقال به نوشتههای تنهایی
سهشنبه 21 دی 1400 09:02
برای انتقال به نوشتههای تنهایی (paeeez.ir) اینجا کلیک کنید.
-
آدمک
یکشنبه 15 شهریور 1388 10:55
آدمک آخر دنیاست بخند، آدمک مرگ همینجاست بخند، آن خدایی که بزرگش خواندی، به خدا مثل تو تنهاست بخند، دست خطی که تو را عاشق کرد، شوخی کاغذی ماست بخند، فکر کن درد تو ارزشمند است، فکر کن گریه چه زیباست بخند، صبح فردا به شبت نیست که نیست، تازه انگار که فرداست بخند، راستی آنچه به یادت دادیم، بر زدن نیست که درجاست بخند، آدمک...
-
دل شکسته
یکشنبه 8 شهریور 1388 02:26
سایه یه سایه، رو به رو هق هق گریه و سکوت رفت، جدا شدم از او تکه به تکه، بند بند قلب منو صدای او آه! خدا دلم کجاست؟ له شده زیر پای او غم در خانه می زند سهم منست از عاشقی شمع و شب و غم و سکوت ستاره های بی فروغ دست نکش به صورتم بخون نشسته اشک من آه! خدا دلم شکست تکه به تکه، بند بند پاره به پاره می رود... منبع: مایان
-
فکر بلبل
پنجشنبه 29 مرداد 1388 23:36
فکر بلبل همه انست که گل شد یارش گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش دلربائی همه ان نیست که عاشق بکشند خواجه انست که باشد غم خدمتگارش جای انست که خون موج زند در دل لعل زین تغابن که خزف میشکند بازارش بلبل از فیض گل اموخت سخن ورنه نبود این همه قول و غزل تعبیه در منقارش ای که در کوچه ی معشوقه ی ما میگذری بر حذر باش که سر...
-
نفرین
جمعه 23 مرداد 1388 11:30
الهی سقف آرزوت خراب بشه روی سرش بیای ببینی که همه حلقه زدن دور و برش الهی که روز وصال طوفان شه از سمت شمال هیچی از اون روز نمونه به جر گلای پرپرش قسم می خوردی با منی قسم می خوردی به خدا خدا الهی بزنه تو کمرت، تو کمرش من اهل نفرین نبودم چه برسه که تو باشی بیاد الهی خبرت، بیاد الهی خبرش عمرت الهی کم نشه اما پر از غصه...
-
خداوندا...
شنبه 10 مرداد 1388 12:01
اگر روزی بشر گردی، ز حال ما خبر گردی٬ پشیمان می شوی از قصه خلقت٬ از این بودن٬ از این بدعت... خداوندا٬ نمی دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا٬ چه دشوار است٬ چه زجری می کشد٬ آن کس که انسان است و از احساس سرشار است...
-
دل گرمی لحظه های سرد
سهشنبه 30 تیر 1388 12:12
با رویـش این گل دوبـاره، صحرای دل همچون گلستان می شود زمستان قلب سرد من هم این چـنین، همچون بهاران می شود آنگونه که سزاوار است امشب را تا صبح دست نیایش به آسمان خواهم برد آنکس که اکنون مرا به دست فراموشی سپرده را فریاد خواهم کرد و برای شادمانی و جاودانگیش دعا خواهم نمود سپیده دم این شب برای من بسیار مقدس و گرامی است...
-
دیگه عاشقی بی عاشقی
چهارشنبه 10 تیر 1388 01:15
دوباره خوابشو دیدم منه لعنتی دوباره٬ من هنوز عاشقم ای وایی با یه قلب تیکه پاره٬ چقدر خواب میبینی مرد دیگه بسه٬ بیا از عاشقی برگرد دیگه بسه٬ اون تو رو فراموشت کرد دیگه بسه... دانلود آهنگ منبع: ...
-
یه شب زمستونی دیگه...
دوشنبه 25 خرداد 1388 21:53
میرم کنار پنجره و یه سیگار روشن میکنم٬ خیره میشم به بارش برف٬ نگاهم با دور دست ها گره میخوره٬ برمیگردم به گذشته های دور٬ ای کاش الان پیشم بود٬ یه آرزوی محال٬ دلم میخواد گریه٬ ای کاش میشد٬ ای کاش٬...
-
سرسبزترین
چهارشنبه 6 خرداد 1388 03:28
شاید مطلبی رو که در زیر میخونید، قبلا" بارها و بارها در مجلات یا وبلاگها خونده باشید، اما اگه میبینید که زیر مطلب مثل همیشه منبع رو ذکر نکردم به این دلیله که این مطلب رو خودم نوشتم، 7 سال پیش در وبلاگ قبلیم برای روز تولد خودم [ امروز ]٬ البته باعث افتخار منه که مطالبم رو در وبلاگهای دوستان ببینم، اما باعث...
-
مگه میشه؟؟؟
شنبه 19 اردیبهشت 1388 18:23
دری رو به دلش وا کرده بودم خودمو تو دلش جا کرده بودم چه بد شد من گمش کردم خدایا من اونو تازه پیداش کرده بودم خداوندا سحر شد اون نیومد نیومد دلم بی تابتر شد اون نیومد نیومد دل افتاد بر طپش لحظه به لحظه نگام باز دربدر شد اون نیومد کسی که با عزیزی یه روزگارو دل بست مگه میشه که از اون به آسونی کشید دست مگه میشه مگه میشه...
-
تنهایی
شنبه 12 اردیبهشت 1388 14:00
تنهایی چقدر بده٬ غم و غصه چقدر بده٬ فکرای الکی و بیخودی چقدر بده٬ یاد گذشته چقدر بده٬ دروغ چقدر بده٬ حتی احساس هم بده٬ بدتر از اون بازی کردن با احساس دیگران٬ و باز هم بدتر از اون٬ نادیده گرفتن احساس دیگرانه٬ به تعریف احساس کاری ندارم٬ به تعریف دوست داشتن هم٬ و به تعریف عشق٬ و بالاخره هر کسی٬ برای خودش تعریفی از هر...
-
فرهاد مهراد
سهشنبه 8 اردیبهشت 1388 13:53
با صدای بی صدا، مثه یه کوه بلند، مثه یه خواب کوتاه، یه مرد بود یه مرد... با دستای فقیر، با چشمای محزون، با پاهای خسته، یه مرد بود یه مرد... شب، با تابوت سیاه، نشست توی چشماش، خاموش شد ستاره، افتاد روی خاک... سایهاش هم نمی موند، هرگز پشت سرش، غمگین بود و خسته، تنهای تنها... با لبهای تشنه، به عکس، یه چشمه، نرسید تا...
-
عشق واقعی کدام است؟
چهارشنبه 12 فروردین 1388 14:39
Once a Girl when having a conversation with her lover, asked یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید Why do you like me..? Why do you love me? چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟ I can't tell the reason... but I really like you دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"دوست دارم You can't even tell me the reason......
-
خب که چی؟
شنبه 1 فروردین 1388 23:45
سال تحویل ش Normal 0 MicrosoftInternetExplorer4 د٬ خب که چی؟ حالا مثلا" چی شد؟ واسه چی الکی خوشحالی؟ چرا ادای آدمای خوشحال رو در میاری؟ وقتی دستایی که باید توی دست تو باشه٬ توی دستای یکی دیگست... جم کن بابا حوصلتو ندارم٬ سال نو کیلو چنده...
-
عشق
یکشنبه 4 اسفند 1387 21:52
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی، دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال، عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است، دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج می گیرد، عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست، و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر...
-
به من بگو بی وفا
چهارشنبه 11 دی 1387 09:43
می دونی دل اسیره اسیره تا بمیره می دونی بدون تو دلم آروم نگیره می دونی دل تنگ تو نموده آهنگ تو ولی بیهوده جوید بسی بیهوده پوید به من بگو بی وفا حالا یار که هستی خزان عمرم رسید نو بهار که هستی می خوام برم دور دورا دلم طاقت نداره دست غم تو داره روزهام و می شماره می دونی دل اسیره اسیره تا بمیره می دونی بدون تو دلم آروم...
-
بدون شرح
سهشنبه 26 آذر 1387 09:53
میتونستم این نظرو تائید نکنم٬ اما اینکارو کردم که هـم شما ببینن و قضاوت کنین٬ هم خودش ببینه شاید یه کم خجالت بکشه...
-
آخرین شب
سهشنبه 5 آذر 1387 01:02
من امشب سخت بیمارم٬ و در بیماریم مرگی فرو خفته٬ نگاه دیدهام لرزان و بیتاب است٬ نمیدانم چرا دستان اندوهم٬ کمی سرد و کمی پر التهاب٬ تن بیمار من میسوزد از درد فراق٬ چرا امشب چراغ خانه خاموش است٬ چرا دستم عرق کرده٬ چرا چشمان من گریان و نالان است٬ عجب ایام نامردی٬ عجب صبری خدا دارد٬ من امشب خواه یا ناخواه٬ دلم را...
-
ساده دل
یکشنبه 12 آبان 1387 21:25
ساده دل نازنین٬ گلی به خونه داشتم٬ بوته گل نازی به آشیونه داشتم٬ وقتی دور از او بودم٬ دل بی تاب او بود شبها خونه م روشن٬ از مهتاب او بود٬ همه هستی من٬ عشق ناب او بود٬ او همه دنیای من بود٬ آرزوهای من بود٬ توی دنیا پناه این٬ دل تنهای من بود٬ اگه درد دلی داشتم٬ نگاش دوای من بود٬ نه کسی ز ما نظر زد٬ نه گناه از کسی سر زد٬...
-
سوء تفاهم
چهارشنبه 8 آبان 1387 07:10
دوستان عزیزی که قدم رنجه میکنن و به وبلاگ من سر میزن: درسته که من گاهی اوقات مطالبم رو خطاب به شخص بخصوصی مینویسم، اما همیشه اینطور نیست، مثلا" مطلب قبلی با عنوان نوای دلنواز فقط یه دست نوشته قدیمی بود، و کسی رو مورد خطاب قرار نداده بودم! خیلی برام جالب بود که بعضیها بعد از این همه مدت منو اینطوری شناختن،...
-
نوای دلنواز
دوشنبه 6 آبان 1387 05:19
صدایی٬ از دور دستها مرا فرا میخواند٬ و با جاذبهای مهیب٬ به سوی خود میکشد، صدایی نا آشنا اما٬ با احساسی هوس انگیز، چیست؟ باز هم رویایی دیگر؟ رویا کافیست، کمی حقیقت میخواهم، برو ای احساس شیرین وحشتناک، تو هم طنین صدای٬ دختر هرزهای بیش نیستی!
-
باز باران...
جمعه 19 مهر 1387 17:38
باز باران! نه نگویید با ترانه! می سرایم این ترانه جور دیگر: باز باران بی ترانه٬ دانه دانه میخورد بر بام خانه٬ یادم آید روز باران٬ پا به پای بغض سنگین٬ تلخ و غمگین٬ دل شکسته٬ اشک ریزان٬ عاشقی سر خورده بودم٬ میدریدم قلب خود را٬ دور میگشتی تو از من٬ با دو چشم خیس و گریان٬ میشنیدم از دل خود این نوای کودکانه٬ پر بهانه٬ زود...
-
باورم نمیشه
چهارشنبه 17 مهر 1387 14:47
باورم نمیشه دستات٬ توی دست من نباشن٬ رو در و دیوار خونه٬ گرد تنهایی بپاشن٬ تو همونی که میگفتی تو دنیا٬ هیشکی مثل من پیدا نمیشه٬ تو همونی که میگفتی قلبم٬ ماله تو باشه واسه همیشه٬ باورم نمیشه چشمات٬ بره ماله دیگرون شه٬ با غریبه آشنا شه٬ با غریبه مهربون شه٬ تو همونی که میگفتی تو دنیا٬ هیشکی مثل من پیدا نمیشه٬ تو همونی که...
-
سکوت سیاه
یکشنبه 7 مهر 1387 18:23
زندگانیم ساکت است، جز کار کردن و قدم زدن کار دیگری ندارم، هوس دیدن مردم را ندارم، و احساس میکنم که در انتظار چیز تازه و غریبی هستم که بخش ناسوخته روحم را بسوزاند، میخواهم بیشتر بنویسم اما نمیتوانم، کمی ملولم و سکوت سیاهی روحم را فرا گرفته است، ای کاش میتوانستم سرم را روی شانههایت بگذارم... منبع: جبران خلیل جبران
-
عذاب
پنجشنبه 7 شهریور 1387 13:35
تحمل عذاب نبودنت٬ آسونتر از تحمل دیدن ناراحتیته٬ تو بمون٬ من میرم تا دیگه ناراحتت نکنم٬ مثل همیشه٬ هر چی تو بگی٬ هر چی تو بخوای...
-
دل گرمی لحظه های سرد
یکشنبه 30 تیر 1387 06:42
با رویـش این گل دوبـاره، صحرای دل همچون گلستان می شود زمستان قلب سرد من هم این چـنین، همچون بهاران می شود آنگونه که سزاوار است امشب را تا صبح دست نیایش به آسمان خواهم برد آنکس که اکنون مرا به دست فراموشی سپرده را فریاد خواهم کرد و برای شادمانی و جاودانگیش دعا خواهم نمود سپیده دم این شب برای من بسیار مقدس و گرامی است...
-
سرسبزترین
دوشنبه 6 خرداد 1387 07:29
” شاید مطلبی رو که در زیر میخونید، قبلا" بارها و بارها در مجلات یا وبلاگها خونده باشید، اما اگه میبینید که زیر مطلب مثل همیشه منبع رو ذکر نکردم به این دلیله که این مطلب رو خودم نوشتم، 6 سال پیش در وبلاگ قبلیم برای روز تولد خودم [ امروز ]٬ البته باعث افتخار منه که مطالبم رو در وبلاگهای دوستان ببینم، اما باعث تاسفه...
-
امید زندگی
چهارشنبه 18 اردیبهشت 1387 07:32
ای آنکه به وقت شادی٬ یاد تو مرا به اعماق تفکر فرو می برد٬ و شعفی توصیف ناپذیر به جانم می اندازد. ای آنکه یاد تو در لحظه های شوم هجوم غصه ها قلبم را سرشار از آرامش و لطافت و اطمینان می کند٬ ای آنکه تنها به هنگام نیاز هراسان فریادت میزنم و تو وجودم را از احساسی که گویای بزرگی و عظمت و بخشش است لبریز می کنی، ای آنکه به...
-
در جستجوی همسفر
دوشنبه 9 اردیبهشت 1387 15:34
زیر باران آن کبوتر به هوا خواست به دنبال دلی که دل بیاراست بی سبب آشیانه ویران شد و من باز از پی یار دگر نغمه کنم ساز یه شب خوده خدا اومد به خوابم و گفت: اگه قول بدی که امید خاک خورده رو از روی طاقچه برداری و بذاری سر جاش، آروزی خفته رو بیدار کنی و با زمزمه هات دیگه نذاری که بخوابه، و اگه فاصله ی بینمون رو کمتر و کمتر...