شهر باران

جهت پیگیری مطالب به www.paeeez.ir مراجعه کنید.

شهر باران

جهت پیگیری مطالب به www.paeeez.ir مراجعه کنید.

ای کاش درک میکردی

از بیم و امید عشق رنجورم
ارامش جاودانه میخواهم
بر حسرت دل دگر نیفزایم
اسایش بیکرانه میخواهم
پا بر سر دل نهاده میگویم
بگذشتن از ان ستیزه جو خوشتر
یک بوسه ز جام زهر بگرفتن
از بوسه اتشین او خوشتر
پنداشت اگر شبی به سرمستی
در بستر عشق او سحر کردم
شبهای دگر که رفته از عمرم
در دامن دیگران به سر کردم
دیگر نکنم زروی نادانی
قربانی عشق او غرورم را
شاید که چو بگذرم از اویابم
ان گمشده شادی و سرورم را
انکس که مرا نشاط و مستی داد
انکس که مرا امید و شادی بود
هرجا که نشست بی تامل گفت
او یک زن ساده لوح عادی بود
میسوزم از این دورویی و نیرنگ
یکرنگی کودکانه میخواهم
ای مرگ از ان لبان خاموشت
یک بوسه جاودانه میخواهم
رو پیش زنی ببر غرورت را
کو عشق ترا به هیچ نشمارد
ان پیکر داغ و دردمندت را
با مهر به روی سینه نفشارد
عشقی که ترا نثاره ره کردم
در سینه دیگری نخواهی یافت
زان بوسه که بر لبانت افشاندم
سوزنده تر اذری نخواهی یافت
در جستجوی تو و نگاه تو
دیگر ندود نگاه بی تابم
واندیشه ان دو چشم رویایی
هرگز نبرد ز دیدگان خوابم
دیگر به هوای لحظه ای دیدار
دنبال تو دربدر نمیگردم
دنبال تو ای امید بی حاصل
دیوانه و بی خبر نمیگردم
در ظلمت ان اطاقک خاموش
بیچاره و منتظر نمی مانم
هر لحظه نظر به در نمیدوزم
و ان اه نهان به لب نمیرانم
ای زن که دلی پر از صفا داری
از مرد وفا مجو مجو هرگز
او معنی عشق را نمیداند
راز دل خود به او مگو هرگز

منبع: عشق یا هوس 
نظرات 1 + ارسال نظر
ایمان پنج‌شنبه 16 اسفند 1386 ساعت 11:55 http://shabhayetanhaie.blogsky.com

سلام
من آپم منتظرتم
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد