شهر باران

جهت پیگیری مطالب به www.paeeez.ir مراجعه کنید.

شهر باران

جهت پیگیری مطالب به www.paeeez.ir مراجعه کنید.

شاخه گل سرخ

دوست دارم همونطوری باشم که واقعا" هستم٬
یه کلبه کوچیک٬
یه گلیم پا خورده٬
یه کوزه آب٬
یه تیکه نون٬
یه روز سبز با روشنایی خورشید٬
یه شب پر ستاره با نور ماه٬
یه کتاب واسه‌ی اهلش٬
یه دفتر خاطرات و ...
دوست دارم تو هم همونطوری باشی که واقعا" هستی٬
هر طوری که باشی برام عزیزی٬
نمی تونم وقتی میای سر راهت فرش قرمز پهن کنم٬
نمی تونم از چند نفر بخوام که روی کجاوه بنشوننت و دورت بچرخن٬
نمی تونم سر تا پای تو رو طلا بگیرم٬
نمی تونم زیباترین الماس های دنیا رو پیشکشت کنم٬
نمی تونم چشمات رو به تصویر بکشم٬
اما می تونم تمام زیبایی های دنیا رو یه جا بهت تقدیم کنم٬
همون چیزی که تمام عشقم رو ابراز می کنه٬
همون چیزی که با تمام وجودم بهت تقدیم می کنم٬
می دونم که می دونی از همه دنیا برات چی دارم٬
آره، فقط یه شاخه گل سرخ...
نظرات 41 + ارسال نظر
saeed دوشنبه 27 اسفند 1386 ساعت 00:10 http://behtarin-link-box.weblog.sh

doste aziz shoma bagozashtane link boxe man mitonid amare saitetono bala bebarid
1 shoma bayad kodhaye link boxe maro bezarid to saitwton 2 baraye ma linke morede nazareto baseye ma befrestid

آربا دوشنبه 27 اسفند 1386 ساعت 01:23 http://bluegalexy.blogsky.com

زیبا بود...

مهربانی دوشنبه 27 اسفند 1386 ساعت 08:15 http://kindness.blogsky.com

سلام بهترین
که نوشته هات کلمه به کلمه حرف دلت را به رخ خواننده میکشدوازاوج نقطه عشق ندا سرمی دهد.

در پستوی لحظه های عاشقانه
رنگ عشق هیاهوی عجیبی به پا کرده است
آسمان به ساعت صفر عاشقی حسادت میکند
ساعت صفر عاشقی برای عاشقان واقعی است
چه زیبا.....
اسمان رقص شب را حرمت سحر میداند
و شب دیوانه وار
ساعت صفر عاشقی را صدا می زند
دوست داشتنی است
نفس های گرم تضمین فردای دیروز است
دیروزی که عشق بوده و هست
تا فردای خوشبختی و باهم بودن خواهد ماند .....
درپناه حق باشی /

زهرا م دوشنبه 27 اسفند 1386 ساعت 08:22 http://setarehayezamini.blogsky.com

اولش اینجوریه آدما از خودشون و دیگران فقط توقع خوب بودن دارن.
اما زمونه آدما رو خراب می کنه توقعشون رو از هم بالا می بره و اونوفته که به قول فروغ ،فاجعه آغاز می شود.

امید دوشنبه 27 اسفند 1386 ساعت 08:55 http://www.omidchabok.blogfa.com

سلام
خوب می نویسی
موفق باشی

شبنمکده دوشنبه 27 اسفند 1386 ساعت 09:10 http://www.abaei.persianblog.ir

جالب و زیبا هست

رضا دوشنبه 27 اسفند 1386 ساعت 09:45 http://www.hack-rap.blogsky.com

سلام دوست عزیز
ممنون که به وبلاگم اومدی و خبرم کردی
راستی منم وبلاگم همین الان آپدیت شد. دوست داشتی میتونی یه سری بزنی.

مینا دوشنبه 27 اسفند 1386 ساعت 10:50 http://divoneu.blogfa.com

وقتی تو بودی
چشمان مهربانت بود و
شعر بود و بهار
وقتی تو رفتی
چشمان من دید مهربانی
از وجودم پر کشید
شعر رفت و بهار
امروز شعر و بهار
یاد تو و چشمان خیس من
جای خالی سیاهی
تا انتهای قلبم به جا می گذارد

پیشا پیش عید نوروز را تبریک میگم . امیدوارم سال خوبی همراه با موفقیت داشته باشید

آپم و منتظر حضور گرم شما

مسعود دوشنبه 27 اسفند 1386 ساعت 11:04 http://iranian-pc.blogsky.com

سلام ممنونم که سر زدی من هم الان اپ شدم شما که خوب برات نظر میدند یه دعایی هم برای وب ما کن تا نظر بدند
راستی این پستت خیلی جالب بود
با اجازه کپیش کردم تو وب خودم
متشکرم
خداحافظ

[ بدون نام ] دوشنبه 27 اسفند 1386 ساعت 11:33 http://mguitar.persianblog.ir

زیبا بود

سیاوش دوشنبه 27 اسفند 1386 ساعت 13:38

سلام
ممنون که از آپ بودنت منو خبر کردی
موفق باشی
بای

سلام...
ممنون که خبرم کردید....
برای اپ کردن.. دنبال بهانه ای می گردم ولی....
این روزها.. هم خستم و هم حوصله ای برایم نمانده...
اما چشم به زودی ...
خبرتون می کنم
همیشه بهاری باشید

فریماه دوشنبه 27 اسفند 1386 ساعت 17:02 http://www.fariman.mihanblog.com

سلام

ممنون از حضورتون .

در جهان چیزی به نام آغاز و پایان وجود ندارد .

زندگی امروز خود را به شیوه ای بگذرانید که گویی

همه چیز در همین یک روز است .

وین دایر

مرجان دوشنبه 27 اسفند 1386 ساعت 22:08 http://dayy.blogsky.com

با همه اینایی که گفتی میتونم سر کنم ، ولی با یه تیکه نون نه ! آخه کمه من دلم چلوکباب و پیتزا میخواد ((=

عیدت مبارک دوست گلم

شاد باشی

م دوشنبه 27 اسفند 1386 ساعت 23:23 http://smrb.blogsky.com/

خوش به حالت...
خوشبخت باشی و سربلند :)

مینا دوشنبه 27 اسفند 1386 ساعت 23:37 http://divoneu.blogfa.com

مینا دوشنبه 27 اسفند 1386 ساعت 23:38 http://divoneu.blogfa.com

با اجازت من وبلاگتو لینک میکنم
شما هم اگه دوست داشتی بلینک

یک اشتباه سه‌شنبه 28 اسفند 1386 ساعت 09:49 http://fekre-bolbol.persianblog.ir

سلام مثل همیشه عالی بود.

باران اگر بهانه ای برای گریستن نبود
تو این همه از اسمان سخن نمیگفتی!
دیروز ترانه های کوچک غربت را میخواندم
امروز اما پی عطر تو از خواب گل سرخ میگذرم.

لینکت کنم؟ بی اجازه کردم!

نگین سه‌شنبه 28 اسفند 1386 ساعت 18:40 http://delaram62.blogsky.com

سلام.ممنون از لطفی که نسبت به وبلاگم داشتید.
این شعری که گذاشتین اینجا واقعا قشنگه.
پیشاپیش سال نو رو هم تبریک میگم.
سال خوبی داشته باشید.
http://delaram.googlen.ir

ملودی عشق سه‌شنبه 28 اسفند 1386 ساعت 19:16 http://the-melody-of-love.blogsky.com/

من عاشق این آهنگم

قصه ی این دیوار سنگی

و پنجره ها

می تونه بهترین توضیح از زندگی من باشه

ندا سه‌شنبه 28 اسفند 1386 ساعت 20:45 http://www.neda67.blogfa.com

سلام

من آپم

بهم سر بزن

منتظرم

[گل]

[بدرود]

اسرار حجاب سه‌شنبه 28 اسفند 1386 ساعت 21:18 http://asrarehejab.persianblog.ir

متن های جالبی داری.
ممنونم که به من سر زدی.
اگر مایل باشید تبادل لینک داشته باشیم.
نوروز مبارک...

ملودی عشق سه‌شنبه 28 اسفند 1386 ساعت 21:31 http://just-melody.blogsky.com/

با خوندن این نوشته نا خودآگاه گریه ام گرفت

کاش می تونستم همه ی اینا بهش بگم

کاش باور می کرد

کاش . . .


ایلیا سه‌شنبه 28 اسفند 1386 ساعت 21:49 http://iliya.blogsky.com

میایی آرام آرام پایین
میایی و من چشم در انتظار آمدنت هستم که مثل همیشه قدر این دانه ها را بیشتر از پیش میدانم .شما دانه ی برفی هستی که در کنار هم گوله برفی میشوید و من آدم برفی ای را از سمبل روزهای برفیم درست خواهم کرد... پس تا هوای ما بس ناجوانمردانه سرد است بیا..منتظرم...گل سرخ زیبایی بود...

نسی جوون چهارشنبه 29 اسفند 1386 ساعت 00:19

به نام خدا
سلام... خوبیی؟
پیشاپیش سال نو مبارک اقا محمد
خوب کردی یه دفعه رفتی...
آدم یه دفعه همه چیز و تحمل کنه بهتر از اینه که بخواد کم کم ترکش کنه...
واسم همه چیز جالبه...
البته فکر کنم واسه تو جالب تر باشه....
خوب دیگه مهم نیست چیزی...
هر کدوم ما یه جایی از این دنیائیم و داریم زندگی می کنیم...
خوب یا بدش خیلی مهم نیست مهم اینه که زندگی می کنیم...
نیومدم که با دیدن اسم من یا کامنت من حالت بد بشه البته می تونی نخونده پاک کنی اون بستگی به خودت داره...
ولی خوب همه چیز فراموش شده حتی خودم...
همون جوری که تو نابود شدی....
امیدوارم تو این سال جدید به تمام چیزایی که از دست دادی دوباره برسی از همه مهم تر اون شادی که می دونم شاید خیلی وقت سراغت نیومده....
راستی یه چیزی من یه عمل خیلی مهم دارم نمی دونم چقدر ممکنه بمونم ولی خوب حلال کن دیگه...
واسه اینم کامنت گذاشتم....
بدی دیدی حلال کن....
بازم ممنون...
یا حق!

SAHAR چهارشنبه 29 اسفند 1386 ساعت 01:45 http://andishe135.blogfa.com

سلام.مرسی به من سر زدید.مقدمتون رو به جمع وبلاگ نویسان تبریک می گم.شما هم مطالب قشنگی دارین.فقط یه پیشنهاد:رنگ ولعاب وبتونو بیشتر کنید.در ضمن امیدوارم سال فوق العاده عالی ای در پیش داشته باشید.

SAHAR چهارشنبه 29 اسفند 1386 ساعت 01:45 http://andishe135.blogfa.com

جاده عشق همسفر می خواست و من، تو را برگزیدم به خاطر قلب مهربانت.

هادی چهارشنبه 29 اسفند 1386 ساعت 09:09

مرد باران خسته نباشی
گل سرخت رو خوندم .
مثه خودت قشنگ بود.
یه گل سرخم من تقدیمت میکنم.
اینم لینکش http://www.safarname.blogsky.com/
پیروز باشی.
از آپدیتات منو خبر کن مثل همیشه
گل سرخ



نوشته ی : لکشمن کنگولی (هندوستان)







در دفتر پانزده نفری ما ، هفت دختر کار میکردند . آنها به اندازه یی شوخ و آتشپاره بودند که باید جاکتهای دارای نشانه ء خطر میپوشیدند . شوخیهای شان سبب شده بود که آنها را " عجایب هفتگانه " بنامیم .



در روز جلسه که همه به اتاق کنفرانس نشسته بودیم و خموشانه انتظار شنیدن سخنان رییس را میکشیدیم ، صدای نازک نارنجی " لتا منگیشکر " از کنج اتاق ( از قطار عجایب هفتگانه ) بلند شد : " جب پیار کیا تو درنا کیا / جب پیار کیا تو درنا کیا "



رییس صاحب به گمان اینکه آواز از بلندگوی کنار سرک می آید ، برخاست و کلکینها را بست . آواز " لتا " بلندتر شد : " پیار کیا تو درنا کیا " او با خشونت گفت : چی حال اس ؟ آهنگ " لتا منگیشکر " در داخل دفتر شنیده میشه !



یکتن از دختران گفت : اگه میگین ، بروم بریش به آل اندیا رادیو تیلفون کنم که آواز نخانه ، به خاطریکه ما جلسه داریم ! همه زیر لب خندیدند .



رییس صاحب گفت : سرتانه به گریبان تان کنین . مردم به ماهتاب و مریخ رسیدن و شما از دم دروازه ء لتا و رفیع بر نمیخیزین . به گمانم که کست آوردین ؟



یکی دیگر از دختر ها به جدیت گفت : احتیاط کنین . ماره همرای دخترای او قسمی اشتباه نکنین . امروز میگین کست آوردین ، سبا خات گفتین که کمره آوردین ، روز دیگه تهمت خات کدین که هنر پیشه های سینما ره با خود به دفتر میارین ...



دختری دیگر به جانبداری از خواهر خوانده برخاست و گفت : رییس صاحب ! با خبر باشین که غریبی و کار کدن ما در ادارات رسمی به ای مانا نیس که هر کس بخیزه و سر آبرو و عزت ما گپ بزنه . ما فلمباز ، سینما باز و هیرو باز نیستیم !



دختر چهارمی در حالیکه میگریست گفت : حالی خوب شد ! رییس صاحب دلش اس که از ما رقاصه و ستاره ء فلم بسازه . رییس صاحب ! ما از او رقمی هایش نیستیم . به خدا اگه بفامیم که ده دنیا گپ چیس !



رییس صاحب دید که اینها از هیچ ، کاه و از کاه ، کوه میسازند گفت : بری امروز همیقه کفایت میکنه . جلسه ختم اس . باز هفته ء آینده گپ میزنیم . و از اتاق کنفرانس بر آمد . دختر ها کست را از سوی دیگرش انداخته ، یکجایی آغاز کردند به خواندن : آجارﮮ میرا پیار ، آجارﮮ میرا پیار .



روزی ناوقتتر از هر روز به دفتر رسیدم . چشمم به نامه یی افتاد که روی میزم گذاشته شده بود . با خود گفتم مکتوب رسمی خواهد بود . اما نه ، هنگامی که پاکت را گشودم ، دیدم که نامه ء عاشقانه یی به من نوشته شده است . پس از القاب و واژه های گرم و داغ و صدقه و قربان خواندم : " موهن عزیز ! من از این زندگی کودکانه خسته شده ام . اگر تو عشق مرا بپذیری ، از عجایب هفتگانه جدا میشوم ، آخر من هم انسان استم ، میخواهم زندگی و آینده داشته باشم . آرامش داشته باشم . این زندگی احمقانه برایم اهانت آمیز و اذیت کننده شده است . موهن دوستت دارم . دوستدار تو ! "



خنده ام گرفت . با خود گفتم : دخترک فتنه ! کور خوانده ای ! من شما آتشپرچه ها را خوب میشناسم . خدا میداند چند چند مرتبه با هم مشوره کرده و این ورق را نوشته اید تا مرا مضمون بسازید . مرا هم موهن میگویند . موهن . اگر دل تان را از زندگی سیاه نسازم ، نامم را چوهن میگذارم . نامه را پاره پاره کردم و همانجا گذاشتم تا حق به حقدار برسد و خودم به دفتر " مهیش " رفتم . مهیش آنروز اندکی پریشان به نظر میرسید .



فردا باز هم نامه یی را روی میزم یافتم . آن را خوب تا و بالا کردم . مانند پیشتر ، پس از القاب و نام و نشانهای عاشقانه خواندم : " موهن ! میدانم تو هنوز هم مرا در گروه دیگران فکر میکنی . اما من به " گنگا مادر " سوگند یاد میکنم که دختر نجیبی استم . زندگی مرا شوخیها و خنده های بیهوده ء خودم تباه ساخته است . میخواهم با تو ازدواج کنم و مانند یک زن شرافتمند ، زندگی آبرومندانهء خانوادگی داشته باشم . خواهش میکنم گفته های مرا باور داشته باش . دوستدار تو ! "



باز هم خنده ام گرفت . در دلم گفتم : روستایی استم ، اما چارپای نیستم . موهن را به دام شیطنت میندازی ؟ پدرت هم نمیتواند . باز هم نامه را با پاکت ریز ریز پاره کردم و سر جایش گذاشتم . این بار به دفتر "راجیش " رفتم . اتفاقا راجیش هم زیاد سر حال نبود ، تا با او درد دل میکردم .



فردا باز هم نامه یی روی میزم گذاشته شده بود . با خود اندیشیدم که این سلسله تا چند دوام خواهد آورد . نامه را باز کردم راستش بپرسید با خواندن چند سطر نخست ، دلم سوخت . آنجا نوشته بود : " خداوندا ! هر پاداشی که میدهی میپذیرم . درین زندگی جاهلانه به خاطر داشتن خواهر خوانده های بیشرف چقدر حیثیت و شخصیت خود را تباه ساخته ام . حالا اگر قلبم را هم باز کرده و به کسی بدهم ، آن را فریب و نیرنگ میخواند . آی گنگا مادر ! به هر حال این دختر بر باد رفته ات رحم کن . موهن میپرستمت . تنها تو میتوانی مرا از این گودال بیرون بکشی . سوگند میخورم که میخواهم زندگی شرافتمندانه یی را در پیش بگیرم . دوستدار تو ! "



با خود گفتم : اگر این دختر راست بگوید ، در آنصورت رفتار من قلب او را خواهد شکست . انسان همینکه به گناه خود اعتراف میکند و تصمیم به برگشت از کجراهه میگیرد ، دیگر همه چیز درست میشود . اما نه ! احتیاط و دور اندیشی کار خوبی است . گفته اند که آزموده را آزمودن خطاست . اما اگر او راست بگوید ؟ راستی او چرا نامش را در نامه ها نمینویسد ؟ " دوستدار تو " ، " دوستدار تو " یعنی چه ؟ کدامیک از انها خواهد بود ؟ ایندرا یا ریتا ؟ سمیرا یا آن سه چار تن دیگر ؟ با همین اندیشه خواستم باز هم نامه را از بین ببرم ، اما چیزی در دلم آمد . نامه را در جیبم گذاشتم و به دفتر " ویکرم " رفتم . او را یک اندازه دستپاچه یافتم .



فردا نامهء دیگر اینگونه آغاز شده بود : " موهن نازنین ! موهن ناز و نفس و زندگی ! عشق و رویا ! " و به دنبال آن سخنانی که از یاد کردن آنها مانند شربت انار سرخ میگردم . در پایان آمده بود : " موهن ، پادشاه دلم ! میدانستم که بیگناهی من و پاکی عشق آخر ترا قانع میسازد . نامه های گذشته را پاره کردی ، خوب کردی ، خوب کردی . من تا همین اندازه به دست خواهر خوانده های دیوانه ام کوچک و بدبخت شده بودم . زندگیم بیشتر به مسخرگی همانند بود تا به زندگی . اینک که زاریهای من به درگاه گنگا مادر پذیرفته شده ، میخواهم با تو گفتگوی صمیمانه و خصوصی داشته باشم . موهن عزیز ، اگر تو آماده ء چنین دیدار باشی ، من هرگونه شرط ترا از دل و جان میپذیرم . اینکه نامم را در پای نامه ها نمینویسم علت دارد . حتا نام من هم به گذشته ام پیوند دارد . میخواهم تو خودت یک نام دوست داشتنی برایم انتخاب کنی . عزیز دلم موهن ! برایت میمیرم . اگر در وجود تو ذره یی از احساس و عاطفه وجود دارد ، مرا ازین گودال تباهی بیرون بکش و دیگر آزارم نده . باز هم به اختیار خودت ، اگر نامه را مانند نامه های پیشتر پاره میکنی یا نه . میدانم شایستگی عشق ترا ندارم . اما اگر خداوند دلت را به رحم آورد و حاضر به صحبت کردن باشی ، برای اینکه در آغاز هیچکسی از راز ما آگاه نشود ، از تو خواهشی دارم : فردا وقتی به دفتر می آیی " دریشی " آبیت را بپوش ، در دست راستت یک گل سرخ و در دست چپت سایبانی داشته باش ، تا با دیدن آن بدانم که تو میتوانی با من سخن بزنی . و برای آنکه مرا شناخته باشی ، من فردا پیراهن سرخ و دامن سپیدم را میپوشم . وعدهء ما ساعت هشت و نیم فردا صبح در اتاق کنفرانس ، زیرا در آن لحظه هیچکس آنجا نمیباشد . موهن دوستت دارم . برایت میمیرم . دوستدار تو !"



نامه را سه چها بار خواندم . چطور کنم ؟ نمیدانم . مبادا فریب بخورم . نه ! انسان نباید اینقدر بدبین و تنگ نظر باشند . از سوی دیگر همین رویدادها نشان میدهد که دختر میخواهد آدم شود .این کار ثواب است . فردا با او گپ میزنم . ببینم چی میشود . اگر او واقعا به راه شرافت و آبرومندی بیاید ، چه بهتر و اگر ببینم که هنوز هم کاسه زیر نیم کاسه است ، هیچ او و هیچ من . رهایش میکنم .



آن روز به خاطر یک کار ثواب و در حقیقت تلاش در یک راه انسانی ، دریشی آبیم را پوشیدم ، سایبانی را نیز به دست چپم گرفتم و از خانه بر آمدم . برای یافتن گل سرخ کمی سرگردان شدم ، چون در آن نزدیکیها پیدا نمیشد . ناگزیر از گلفروشی سر کوچه گلاب سرخ گونه یی را خریدم و شتابزده سوی دفتر رفتم . اندکی دیر شده بود . با شتاب زیاد راسا سوی اتاق کنفرانس رفتم .



خدا ! آه خدا ! ایکاش آن روز مرا موتر میزد ! کاش زیر پای فیلها میشدم ! کاش زیر دیوار میشدم ! آخر چرا اینقدر نادان شدم ؟ اوه که زمین چاک میشد و مرا میخورد ! میدانید همینکه در را گشودم از وحشت جابجا خشک شدم . دیدم شش نفر از همکارانم از راجیش و مهیش و ویکرم تا ورما و راوی و رام مانند مجمه های همشکل در دریشی آبی با یک گل سرخ در دست راست و سایبانی در دست چپ در یک قطار ایستاده و قاق مانده اند . روبروی ما عجایب هفتگانه ، در حالیکه همه پیراهنهای سرخ و دامنهای سپید پوشیده بودند ، کست گوش میکردند . از شرم زیاد سر تا پایم با عرق تر شده بود . شاید مانند لال گلاب ، سرخ شده بودم . خواستم با یک پرش از اتاق بیرون روم که ناگهان دروازه باز شد و رییس صاحب ما تر و تازه تر از هر روز ، در حالیکه دریشی آبی به تن و گلاب سرخ و سایبانی در دست داشت ، پدیدار شد . او در یک چشم به هم زدن چنان دگرگون شد که گفتن ندارد . خموشی ما را ایندرا شکست : رییس صاحب ! اگر چه امروز روز جلسه نیس ، اما چطورس اگه یک جلسه داشته باشیم ؟ به خاطری که همه حاظر استن و همچنان تر و تازه !



از سنگ صدا برمیخاست ، اما از ما نه ! رییس صاحب بدون سر و صدا با گامهای لرزان سوی دروازه رفت . ما هم در یک قطار همشکل از پشتش صف کشیدیم . عجایب هفتگانه آواز کست را کمی بلندتر ساختند . من در حالیکه کاملا خود را باخته بودم ، آواز غمزده ء محمد رفیع را میشنیدم . او گویی به حال ما میخواند : " یه دنیا ، یه محفل میرﮮ کام نهین ، میرﮮ کام نهین "







اشاره ها



" گل سرخ " از گزینه ء " هفت طنز هندی " در 1990 برگردان شده اند .







این طنز به فارسی دری برگردان شده است ، برای همین به پانویس توجه نمایید :







سرک=خیابان



کلکینها=پنجره ها



چی حال اس؟=موضوع چی هست؟



بریش=برایش



نخانه=نخواند



به خاطریکه=به خاطر این که



سرتانه به گریبان تان کنین=سرتان را در لاک خودتان فرو برید



لتا و رفیع = نام دو خواننده است



برنمیخیزین=بلندنمیشوید



کست=کاست



ماره همراه = ما را همراه



او قسمی = آن جوری



سبا=فردا



خات گفتین=خواهیدگفت



کمره=دوربین



تهمت خات کدین=تهمت خواهید زد



کار کدن = کار کردن



به ای مانا نیس=به این معنا نیست



بخیزه=بلند شود



فلمباز=فیلمباز



هیرو=قهرمان



حالی خوب شد=حالا خوب شد



او رقمی=آن جوری



بفامیم=بفهمیم



ده دنیاگپ چیس=دردنیاصحبت چیست



همیقه=همین قدر



جلسه ختم اس=جلسه تمام است



از اتاق کنفرانس بر آمد=از اتاق گفتگو بیرون رفت



ناوقتتر=دیرتر



مکتوب=نوشته



موهن= نامی است



استم=هستم



آتشپرچه ها=آتشپاره ها



مشوره=مشورت



مضمون=سوژه



مهیش=نامی است



تا و بالا=زیر و رو



گنگا مادر = مادر مقدس



چارپای=حیوان



راجیش=نامی است



سلسله=جریان



ایندرا ، ریتا ، سمیرا = هر سه نامهای دخترانه اند



ویکرم=نامی است



دریشی آبی = نوعی از پوشاک به رنگ آبی



از خانه بر آمدم= از خانه بیرون آمدم



راسا = یکراست



موتر = ماشین



راجیش ، ورما ، رام = نامهای پسرانه اند



قاق مانده اند=خشکشان زده است



استن=هستن



................۲۹/ژانویه/۲۰۰۸...............

هادی سکوت

رضا چهارشنبه 29 اسفند 1386 ساعت 13:03 http://www.hack-rap.blogsky.com

سلام
من موافقم
فقط نکنه لینکمو قرار ندید.
میتونم مجله رو ببینم؟
من قبول دارم
هم پست میدم هم لینک و هم توی لینکهای روزانه میزارم
فقط تو هم لینکمو بزار
منتظر خبرت هستم

مسعود چهارشنبه 29 اسفند 1386 ساعت 16:41 http://iranian-pc.dom.ir

یادت باشه من اولین نفری هستم که در وبت سال نو رو تبریک میگم
سال پر برکتی داشته باشی
به امید دیدار در سال ۸۷
بای

پرستیژ چهارشنبه 29 اسفند 1386 ساعت 21:22 http://iran-o2.blogsky.com

سلام
قشنگ مینویسی
مرسی که به ما سر میزنی
مشکوکم سلام رسوند
شاد باشی
سال نو مبارک

نرگس چهارشنبه 29 اسفند 1386 ساعت 21:39 http://aloneintherain.blogfa.com

سلام مرسی که بهم سر زدی و معذرت که دیر امدم
سال نو مبارک
آپم بهم سر بزن خوشحال میشم

مرتضی پنج‌شنبه 1 فروردین 1387 ساعت 00:13 http://www.kaboose-tanhai.blogsky.com

*•,¸.¸,•*¤*•,¤*•,¸.¸,•*¤*•,¸.,•*¤*•,¸.¸,•*¤*•,¸.¸,• ¤*•,¸.¸,•*¤*•,¸.¸,•¤*•,¸.¸,•*¤*•,¸.¸, .(¯`°´¯)• (¯`°´¯) .• ¤*•,¸. •*¤*,¸.HAPPY NEW YEAR!!!•1387*¤* •,¸.¸,•*¤ *•,¸.¸,•*¤*•,¤*•,¸.¸,•*¤*•,¸.,•*¤*•,¸.¸,•*¤*•,¸.¸,• ¤*•,¸.¸,•*¤*•,¸.¸,•¤*•,¸.¸,•*¤*•,¸.¸, .(¯`°´¯)• (¯`°´¯) .• ¤*•,¸. •*¤*,¸.SALE NOW MOBARAK!!!•1387*¤* •,¸.¸,•*¤ *•,¸.¸,•*¤*•,¤*•,¸.¸,•*¤*•,¸.,•*¤*

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 1 فروردین 1387 ساعت 01:11

سلام مرد بارانی نگفته بودی مطمئن نیستم گیله مردی؟
به هر حال عیدت مبارک اپم بسری خوش میشم

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 1 فروردین 1387 ساعت 01:12

یادم رفت بگم یک اشتباه هستم

هیلای پنج‌شنبه 1 فروردین 1387 ساعت 01:37 http://tavalodamon2.blogfa.com

salam
khobiii?
man bade chand vaghti omadam
moteasefam ke natonestam az in zodtar biyam
akhe mashghokle karaye entekhabat bodam
web man UP shod age dos dashti ye sar pishe ma biya
rasti
yedet ro ham tabrik migam
ishala sale khobi ro dashte bashi
shad va movafagh bashii
bye
ye chizi
ba tabadole link movafeghi?
age are khabaram kon

محمد پنج‌شنبه 1 فروردین 1387 ساعت 05:57 http://delle.blogsky.com

سلام
مثل ماهی زنده مثل سبزه زیبا مثل سمنو شیرین مثل سمبل خوشبو مثل سیب خوشرنگ و مثل سکه با ارزش باشید.
سال نو مبارک
سالی پر بار و برکت داشته باشین
به امید دیدار

مینا پنج‌شنبه 1 فروردین 1387 ساعت 08:23 http://divoneu.blogfa.com

یک شاخه رز سفید تقدیم تو باد
رقصیدن شاخ بید تقدیم تو باد
تنها دل ساده ایست دارایی ما
آن هم شب عید تقدیم تو باد

ندا شنبه 3 فروردین 1387 ساعت 10:58 http://www.neda67.blogfa.com

ســــــــــلام [گل]

مـــــــن [گل]

آپــــــم [گل]

مــــنـــتـــظــــرم [گل]

زود بــیــــــا [گل]

بـــــــای [گل]




[گل]
[گل] [گل]
[گل] [گل] [گل]

هادی جمعه 16 فروردین 1387 ساعت 10:59 http://felestinschool.blogsky.com/

دوست دارم ، سلام مرد باران
از اینکه همیشه میای وبسایتم رو با کلمات قشنگت ، زیباش می کنی ، خوشحالم.
میبینمت.
در ضمن بعضی از شعرای قشنگتو تو وبسایت کلاسم پست می کنم برا بچه هام (شاگردام)

رضا پنج‌شنبه 22 فروردین 1387 ساعت 18:40 http://www.vrvayin.blogfa.com

سلام دوست عزیز وب جالبی داری .وقت کردی یه سر هم به وبلاگ من بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد